به خاتون قصه ام...
سرما امان زمین را بریده است
ای هم صدای گرم! فکر جوانه کن
از عمق روشنایی این قصه ی سکوت
«فریاد» را ترانه ی جاودانه کن
من از حضور آبی باران، بهاری ام
باران! بهار مرا عاشقانه کن
دریا تمام وجودش برای توست
امواج بی ثمرش، آسمانه کن
می نالد از هراس شکفتن، شقایقی
برخیز و «راه شکفتن»، ترانه کن
اینجا منم، پراز اندوه بی کسی
با کوله بار دلت، عزم خانه کن
خاتون خوب من ای ماهتاب عشق!
بر من بتاب و ظلمت شب را فسانه کن
شعر از : خودم
It is all wrapped in legends as we talk about a fair lady who has never even glimmered in the somber sky of us. And look here: Yes! Just over here and see what majestic piece of work man is. I know it is all in my head and on my mind yet I do not get one thing finally: When are you going to make me one once and for all?? Just tell me that and I am gone
سلام مهدی جان ..... نمی دونستم اینجام خودت می نویسی ...... شعر زیبایی بود ...... الان تو نشانیها بودم ..... نتونستم اونجا کامنت بذارم ...... مهدی جان چند وقت پیش که به بلاگم اومده بودی پیغامی به صورت خصوصی گذاشته بودی که من نتوستم اونو بخونم و بعد پاک شد ....... می خواستم اگه خاطرت هست ............ ... . همین .... بر قرار باشی !!!!!!
مهدی شعرت خیلی ناز بود! ای ول پسر! ای ول!
کجایی پسر ؟
سلام پرواز را کبوترانه باید سر بزن یا علی