به خاتون قصه ام...

 

سرما امان زمین را بریده است

ای هم صدای گرم! فکر جوانه کن

 

از عمق روشنایی این قصه ی سکوت

«فریاد» را ترانه ی جاودانه کن

 

من از حضور آبی باران، بهاری ام

باران! بهار مرا عاشقانه کن

 

دریا تمام وجودش برای توست

امواج بی ثمرش، آسمانه کن

 

می نالد از هراس شکفتن، شقایقی

برخیز و «راه شکفتن»، ترانه کن

 

اینجا منم، پراز اندوه بی کسی

با کوله بار دلت، عزم خانه کن

 

خاتون خوب من ای ماهتاب عشق!

بر من بتاب و ظلمت شب را فسانه کن

 

شعر از : خودم